... غمکده کربلایی ها ...

یا لیتنا کنا فی الکربلاء...

... غمکده کربلایی ها ...

یا لیتنا کنا فی الکربلاء...

... غمکده کربلایی ها ...
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۳ تیر ۹۳، ۲۳:۵۰ - گــــــــــــــــم گشته
    یا حسین ...
نویسندگان

۱۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۸
خرداد
۹۳

آیت الله حق شناس رحمه الله علیه می فرمودند:

مراقبه آن است که خود را در محضر پروردگار بدانم
شیطان از چپ و راست و جلو و عقب می آید
به این برنامه هایی که از طرف اهل بیت علیهم السلام صادر می شود باید اعتقاد داشته باشید

موسی بن جعفر علیه السلام می فرمایند:

شیطان یک موجود متشخص است و اگر هر چه که وسوسه می کند شما خلاف آن عمل کنید از شما صرف نظر می کند

۲۸
خرداد
۹۳


این همه ماهواره حریف این ماهپاره نمیشود...

۲۸
خرداد
۹۳


۲۸
خرداد
۹۳


راه ظهورت را بستم؛

باشد قبول

اما...

خدا را چه دیدی،

شاید قرار است

حرّ تو باشم!

۲۸
خرداد
۹۳


نفرت و انزجارت از یکی اون موقع به اوج می رسه که
نذاره به اون چیزی که سالها منتظرش بودی برسی...


شده حکایت این داعش ...زاده

بعد کلی مصیبت و بالا پایین که کار کربلا رفتنمون جور شد...

مرز بسته شد...


۱۹
خرداد
۹۳

فوق العاده زیبا و خواندنی...

دست نوشته شهید احمدرضا احدی

(رتبه اول کنکور پزشکی سال 64)

چند ساعت قبل از شهادت...

(ادامه مطلب)


۱۳
خرداد
۹۳


اینکه دیدید نه باد بود و نه طوفان کامد...

آسمان کرک و پرش ریخت اباالفضل آمد...

۱۲
خرداد
۹۳

فرزند دلیر حیدر آمد

"عباس" امیر لشگر آمد

میخواست نشان دهد ادب را

یک روز پس از برادر آمد

http://upload.iranvij.ir/image_tir91/13402723821.jpg

۱۰
خرداد
۹۳

مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود
یهو از روی صندلی افتاد و سرش شکست...
سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانسمان کردن.
منتظر بودم یوسف بیاد و بگه:
چرا سهل انگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟و...
اما...
وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد رو گرفت.
گفتم :خوابیده.
بعد شروع کردم آروم آروم جریانو براش توضیح دادن...
فقط گوش می داد...
آروم آروم چشماش خیس شد و لبش رو گاز گرفت.
بعد گفت:

تقصیر منه که اینقدر تورو با حامد تنها میذارم ، منو ببخش.

من که اصلا تصور همچین برخوردی رو نداشتم از خجالت خیس عرق شدم .

شهید یوسف کلاهدوز


منبع : نیمه پنهان ماه ج 8 ص30

۱۰
خرداد
۹۳

وقتی می اومد خونه دیگه نمی ذاشت من کار کنم .
زهرا رو می ذاشت رو پاهاش و با دست به پسرمون غذا میداد.
میگفتم : یکی از بچه ها رو بده به من.
با مهربونی میگفت:

  نه شما از صبح تا حالا به اندازه کافی زحمت کشیدی.

مهمون هم که میومد... پذیرایی با خودش بود.
دوستاش به شوخی میگفتن : مهندس که نباید تو خونه کار کنه!
میگفت:

  من که از حضرت علی (ع) بالاتر نیستم. مگه به حضرت زهرا(س)..کمک نمیکردند؟


منبع : شهاب ص 74

۰۹
خرداد
۹۳

عاشق اگر شدم، اثر چشم های توست
اصلاً تمام زیرِ سرِ چشم های توست


تا «إن یکاد» صبح و شبِ زینب تو هست

بال فرشته ها سپر چشم های توست

این جا مدینه نیست، به فکر نقاب باش

مُشتی حسود دور و بر چشم های توست

۰۷
خرداد
۹۳

تازه میخواست دلم سرخوش مبعث گردد

خبر آمد حسین ابن علی راهی شد...


۰۶
خرداد
۹۳

شکر خدا که نان شب ما حسین شد...

ممنون لطف مادر این خانواده ایم...






۰۵
خرداد
۹۳


آن سخن کز دل برآید         لاجرم بر دل نشیند...