... غمکده کربلایی ها ...

یا لیتنا کنا فی الکربلاء...

... غمکده کربلایی ها ...

یا لیتنا کنا فی الکربلاء...

... غمکده کربلایی ها ...
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۲۳ تیر ۹۳، ۲۳:۵۰ - گــــــــــــــــم گشته
    یا حسین ...
نویسندگان
۰۱
مرداد
۹۳

اعوذ بالله من نفسی...

۰۱
مرداد
۹۳

جذّابیت تمام ایران، مشهد
سرسبزتر از خطّه گیلان، مشهد


قالى سلیمان به گمانم مى گفت
من عبد توام قطار تهران، مشهد


۰۱
مرداد
۹۳

قسم به نم نم اشکم پس از اذان صبح
چقدر بوی حسین میدهد پگاه نجف

۱۸
تیر
۹۳

ما گمشدگانیم که اندر خم دنیا...

تنها هنر ماست که مجنون حسینیم...

۱۸
تیر
۹۳


این نمک دان حسین جنس عجیبی دارد

هرچقدر می شکنم باز نمک ها دارد...


۱۶
تیر
۹۳


کربلا نرفتن سخت است...
کربلا رفتن سخت تر !
تا نرفته ای شوق رفتن داری...
تا رفتی شوقِ مُردن !
کربلا رفته ها می دانند؛
بعد از کربلا روضه ی حسین؛
حکمِ زهر دارد برای دلِ اوراق شده زائر !
آخر اینجا؛
دیگر عبّاس نیست؛
تا آرام شوی در حریم امنش...



۱۵
تیر
۹۳

چنــد تا سرباز ، از قرارگاه ارتش مهمات آورده اند .
دو ساعت گذشته و هنوز یک سوم تریلی هم خالی نشده ،
عرق از سر و صورتشان می ریزد .
یک بسیجی لاغر و کم سن و سال می آید طرفشان ، خسته نباشیدی می گوید و مشغول می شود . 
ظهر است که کار تمام می شود .
سرباز ها دنبال فرمانده می گردند تا رسید را امضا کند . 
همان بنده ی خدا ،
عرق دستش را با شلوار پاک می کند ، 
رسید را می گیرد و امضا می کند ...

۱۵
تیر
۹۳


آمده بود مهمانی سر سفره هم نشسته بود اما دست به غذا نمی زد 

زن دایی پرسید :

محمدعلی ! مگر گرسنه نیستی ؟ 

همانطور که سرش پایین بود جواب داد :

میتونم خواهشی از شما بکنم ! ؟ میشود چادرتان را سرتان بکنید ؟

آن روز یازده و دوازده سال بیشتر نداشت ...


۱۵
تیر
۹۳


جلـسه کـه تمـام شـد ، صـدام کـرد . 

گفـت : جلسـه امـروز همـه ش اداری نبـود .

حـرف و کـار شخصـی هـم بـود 

هـر چقـدر بابـت پذیرایی هـزینه کـردین بنویسید بـه حـساب من...


۱۵
تیر
۹۳


هوایت...

بی هوا می آید و ...

دلــــــــتــنــگم می کند...

دلم هوای تو دارد یا رئــــوفـــ ...

۰۵
تیر
۹۳

   در راه عشق رنج و بلا مزه می دهد

   در سلک ماست ، بزم عزا مزه می دهد

 

    ترجیح می دهم بشوم مبتلا ولی

چون نام تو دواست شفا مزه می دهد   

  


   یک عمر خوانده ایم تو را حضرت امیر

یک بار پاسخ تو به ما مزه می دهد   


   لبهای من عسل شده از گفتن حسین

آقا چقدر نام شما مزه می دهد   


   بعد از طواف دور حریم تو یا حسین

چای دو رنگ کرب و بلا مزه می دهد   

   از آن سِری که آمده ام کربلایتان

فهمیده ام که آب و هوا مزه می دهد   

   خوابیده استجابت حق زیر قبه ات

تنها به زیر قبه دعا مزه می دهد

   پای مجالس تو عرق ریختم ولی

خسته نباشی ات به گدا مزه می دهد

   جایی که نوحه خوان تو مشغول نوکری است

باید  قبول کرد صدا مزه می دهد

   خوردم نمک ز سفره تو حدس می زنم

این اشکهای دیده چرا مزه می دهد

   ذکر مصیبتت همه جا خوانده ام حسین

فرقی نمی کند همه جا مزه می دهد

   شبهای جمعه حضرت عبدالعظیم هم

مانند کربلا به خدا مزه می دهد

   وقت گریز روضه ارباب بی کفن

یابن الشبیب های رضا (ع) مزه می دهد

۲۸
خرداد
۹۳

آیت الله حق شناس رحمه الله علیه می فرمودند:

مراقبه آن است که خود را در محضر پروردگار بدانم
شیطان از چپ و راست و جلو و عقب می آید
به این برنامه هایی که از طرف اهل بیت علیهم السلام صادر می شود باید اعتقاد داشته باشید

موسی بن جعفر علیه السلام می فرمایند:

شیطان یک موجود متشخص است و اگر هر چه که وسوسه می کند شما خلاف آن عمل کنید از شما صرف نظر می کند

۲۸
خرداد
۹۳


این همه ماهواره حریف این ماهپاره نمیشود...

۲۸
خرداد
۹۳


۲۸
خرداد
۹۳


راه ظهورت را بستم؛

باشد قبول

اما...

خدا را چه دیدی،

شاید قرار است

حرّ تو باشم!

۲۸
خرداد
۹۳


نفرت و انزجارت از یکی اون موقع به اوج می رسه که
نذاره به اون چیزی که سالها منتظرش بودی برسی...


شده حکایت این داعش ...زاده

بعد کلی مصیبت و بالا پایین که کار کربلا رفتنمون جور شد...

مرز بسته شد...


۱۹
خرداد
۹۳

فوق العاده زیبا و خواندنی...

دست نوشته شهید احمدرضا احدی

(رتبه اول کنکور پزشکی سال 64)

چند ساعت قبل از شهادت...

(ادامه مطلب)


۱۳
خرداد
۹۳


اینکه دیدید نه باد بود و نه طوفان کامد...

آسمان کرک و پرش ریخت اباالفضل آمد...

۱۲
خرداد
۹۳

فرزند دلیر حیدر آمد

"عباس" امیر لشگر آمد

میخواست نشان دهد ادب را

یک روز پس از برادر آمد

http://upload.iranvij.ir/image_tir91/13402723821.jpg

۱۰
خرداد
۹۳

مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود
یهو از روی صندلی افتاد و سرش شکست...
سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانسمان کردن.
منتظر بودم یوسف بیاد و بگه:
چرا سهل انگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟و...
اما...
وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد رو گرفت.
گفتم :خوابیده.
بعد شروع کردم آروم آروم جریانو براش توضیح دادن...
فقط گوش می داد...
آروم آروم چشماش خیس شد و لبش رو گاز گرفت.
بعد گفت:

تقصیر منه که اینقدر تورو با حامد تنها میذارم ، منو ببخش.

من که اصلا تصور همچین برخوردی رو نداشتم از خجالت خیس عرق شدم .

شهید یوسف کلاهدوز


منبع : نیمه پنهان ماه ج 8 ص30